از برت دامن کشان، رفتم ای نامهربان
از من آزرده دل کی دگر بینی نشان؟
رفتم که رفتم ،رفتم که رفتم
از من دیوانه بگذر ،بگذر ای جانانه بگذر
هر چه بودی هر چه بودم بی خبر
رفتم که رفتم،رفتم که رفتم
شمع بزم دیگران شو ،جام دست این و آن شو
هر چه بودی هرچه بودم ناگهان
رفتم که رفتم، رفتم که رفتم
بعد از این کن فراموشم که رفتم
دیگر از دست تو می نمی نوشم که مستم
با دل دیر آشنا گشتم از دامت رها
بی وفا! بی وفا! بی وفا! رفتم که رفتم
روحش شاد
کلمات کلیدی: